زندگی نامه گل زنگدیم

عکسهای زیبای پرهام وپرنیا

به نام خدا سلام به همگی دوستان من زیاد مزاحمتون نمیشم فقط میخواستم عکس پسر ودخترم که تو مراسم عزاداری امام حسین شرکت کرده بودن براتون بزارم .امسال پرنیای من سال اولی هست که تو این مراسم شرکت میکنه .خدا از هردوشون قبول کنه.   ...
19 مهر 1395

حضور جدید پرهام وپرنیا

با سلام خدمت تمامی دوستان عزیز ببخشید من بعد مدتها دوباره اومدم ولی اینبار سرحال تر و خوشحال تر از زمان قبل و دلیلشم اینه که اینبار پرهام خان با خواهر کوچولوش پرنیا خانم میاد و عکس برای دوستان میزاره و خاطرات خودشو بیان میکنه .آره دوستان عزیز پرهام خان یه دو هفته ای هست که خدا بهش یه خواهر کوچولو نانازی داده که اسمشو گذاشته پرنیا خانم و ازاینکه خداوند این لطف در حقش کرده همیشه از خدا تشکر میکنه .منم اینجا زیاد سرشما رو درد نمی یارم و چند عکس خوشگل از این خواهر برادر براتون میزارم . راستی یادم رفت بگم پرهام خان امسال داره میره پیش دبستانی اونم با لباس فرم یه چندتا عکس ام از پرهام با لباس...
4 مهر 1395

جدید ترین وقایع نفس زندگیم

سلام دوستان عزیز امروز 27 دی ماه سال 1394 شمسی و من بعد از هوووووووووووو خیلی وقت دوباره اومدم تا یکسری از خاطرات و عکسهای پسرم براتون بزارم .  امروز پرهام دقیقاٌ چهار سال و چهار ماه و یک روزش و توی این سن هزار ماشالله خیلی آقا و نجیب و باهوش . اون برای من ومامانش میره مغازه خرید البته درسته که نباید توی این سن اونا بفرستیم خرید ولی تنبلی من باعث شده که اون جور باباشو بکش. خب زیاد حرف نمیزنم میرم تا یکسری عکسای جدید آقا پرهام براتون بزارم. ...
27 دی 1394

عشق زندگیم

با سلام و صد سلام امروز چهارشنبه یازدهم شهریور سال نود وچهار شمسی بعد از فکر کنم حدود سه ماه دوباره اومدم تا به شما و پسرگلم پرهام خان سلام کنم و چندتا عکس جدید و خاطرات این عکساشو براتون بزارم  راستی پسرم بیست و ششم این ماه چهار سالش تموم میشه و میره توی پنج سالگی. خب سرتون درد نمیارم براتون چندتا عکس خوشگل و جدید بزارم. این عکسو پرهام تو عروسی دختر داییم(پریسا خانم)با یه دختر خانم که نمیشناسم کیه انداخت این عکس پرهام تو محل کار من انداخته     خب فعلاٌ کامپیوترم هنگ کرده تا یکسری دیگه خدانگهدار   ...
11 شهريور 1394

عشق زندگیم

با سلام و صد سلام امروز چهارشنبه یازدهم شهریور سال نود وچهار شمسی بعد از فکر کنم حدود سه ماه دوباره اومدم تا به شما و پسرگلم پرهام خان سلام کنم و چندتا عکس جدید و خاطرات این عکساشو براتون بزارم  راستی پسرم بیست و ششم این ماه چهار سالش تموم میشه و میره توی پنج سالگی. خب سرتون درد نمیارم براتون چندتا عکس خوشگل و جدید بزارم. این عکسو پرهام تو عروسی دختر داییم(پریسا خانم)با یه دختر خانم که نمیشناسم کیه انداخت این عکس پرهام تو محل کار من انداخته   ...
11 شهريور 1394

بدون عنوان

سلام خوبید انشالله امروز یکشنبه 10 خرداد 1394 و من بعد یه مدت طولانی فکر کنم یه 40روزی میشه دوباره اومدم تا خاطرات پرهام زندگیمو تو وبلاگش بزارم من قبلاٌ گفته بودم که هر هفته براش پیغام میزارم ولی باور کنید اینقدر سرم شلوغه که تو این مدت اصلاٌ نتونستم داخل وبلاگش بشم .خب بگذریم پرهام من بستی خور ملسی داره طوری که اگه حداقل روزی 5 تا بستنی نخوره اون روز شب نمیشه . من یه روز یه بستنی کیم براش خریدم و برای اینکه هی در مغازه نرم یه بستنی یک کیلویم براش خریدم گفتم برای برای چند روزش کافیه باور کنید تو یه نصف روز یک کیلو بستنی خوردو دوباره عصر گفت من بستنی میخوام نوش جونش یاشه حالا خوبه پفک و چیپس نمیخوره خب برای امروز زیاد سرتونا ...
10 خرداد 1394

بدون عنوان

به نام خداوند مهربان سلام امروز دو شنبه 31 فروردین سال 1394 شمسی ساعت 11:11 می باشد .باز امروز اومدم تا هم یکسری مطلب برای پسرم آقا پرهام بنویسم که وقتی بزرگ شد ببینه که ما همیشه به یادش بودیم وهستیم هم یکسری عکس و خاطرات دورانی که این عکسها گرفته شده را براش بنویسم . اره پرهام دیشب با من بازی میکرد اینقدر حال می داد که دوست داشتم تا صبح باهاش بازی کنم ولی حیف که باید صبح میامدم سر کار . اره از دیشب براتون بگم دیشب من پرهام وگرفته بودم تو بقل خودم و دست و پاشو قفل کرده بودم و بهش میگفتم اگه میخوای آزاد شی باید بوسم کنی اونم همش به جای بوس گازم میگرفت و من آزادش نمی کردم هی بهش میگفتم بوس اون گاز می گرفت و میخندید اینقدر خند...
31 فروردين 1394