زندگی نامه گل زنگدیم

بدون عنوان

1393/12/25 9:46
نویسنده : امین سعیدی
71 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

سلام به همه امروز دوشنبه 25 اسفند سال 1393 وتنها چهار روز دیگه تا عید سال 94 داریم. من باز امروز یکم ازخاطرات گذشته پسرم براتون میگم ، از شلوغ کاریاش، بازیگوشیاش و........اره پرهام هزار ماشالله یک جا نمیشینه همش تو فعالیت و فقط عشقشم ماشین بازیه. به خدا اونقدر ماشین من برای این پسر خریدم که نگو ولی از این ور می خرم از اون ور دو روز نشده دخلشو در میاره منم که میگم فدای سرش پرهام دیگه راستی اینا بگم دیشب اومدم خونه خسته بهم میگه بابا لواشک می خوام، بهش می گم بابا تازه از سر کار اومدم خسته ام باشه بعد فردا برات می خرم ولی اون میگفت نه همین الان می خوام منم گفتم باشه بهت پول می دم خودت برو بخر، بچه پرو پول گرفته رفته مغازه آقای اکبری بغالی سرکوچمون میگم و ازش لواشک گرفته و اومده بازم مامانش سس ماینز می خواست دوباره بهش پول دادم رفته برام خرید کرده واومده پدر سوخته،هزار ماشالله دیگه بزرگ شده منم می خوام خریدای خونه رو بدم دست ایشون.خب بگذریم من تابستون امسال موقعی که پرهام سه سالش بود اونا ختنه کردم همه همکارام و دوستام وفامیلام میگفتند تو این یه هفته از گریه و زاری ودرد پدرتون در میاره ، ولی خدایش فقط موقعی که از اطاق عمل اومد بیرون یکم گریه کرد ودیگه خونه که اومد اصلا هیچ اشک وگریه ای از درد نریخت و ما را هم اذیت نکرد .راستی اینا بگم بچه ام باد فتق هم داشت که اوردیمش بیمارستان خاتم هم عمل فتق وهم عمل ختنه شو با هم انجام داد. اون روز برای من ومادرش خیلی سخت گذشت امیدوارم که هیچ پدر ومادری بچه شون رو تخت بیمارستان نبینند خیلی سخته. خب حالا میخوام چندتا عکس از زمانی که پسرم عمل ختنه کرده بود ومجبور بود دامن پاش کنه تا ضربه به.....نخوره براتون میزارم این عکس ها برای تابستون سال 93 هست که با هم می بینیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)