زندگی نامه گل زنگدیم

بدون عنوان

1394/1/31 11:23
نویسنده : امین سعیدی
122 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خداوند مهربان

سلام امروز دو شنبه 31 فروردین سال 1394 شمسی ساعت 11:11 می باشد .باز امروز اومدم تا هم یکسری مطلب برای پسرم آقا پرهام بنویسم که وقتی بزرگ شد ببینه که ما همیشه به یادش بودیم وهستیم هم یکسری عکس و خاطرات دورانی که این عکسها گرفته شده را براش بنویسم . اره پرهام دیشب با من بازی میکرد اینقدر حال می داد که دوست داشتم تا صبح باهاش بازی کنم ولی حیف که باید صبح میامدم سر کار . اره از دیشب براتون بگم دیشب من پرهام وگرفته بودم تو بقل خودم و دست و پاشو قفل کرده بودم و بهش میگفتم اگه میخوای آزاد شی باید بوسم کنی اونم همش به جای بوس گازم میگرفت و من آزادش نمی کردم هی بهش میگفتم بوس اون گاز می گرفت و میخندید اینقدر خندید که نزدیک بود جیش کنه به خودش خلاصه هم من وهم پرهام خیلی خندیدیم . خب بگذریم حالا میخوام برای پرهام یکسری عکس بزارم از زمانی که من و مامانش عقد بودیم و هنوز عروسی نگرفته بودیم از زمانی که هنوز پرهام نبود و توی اون عکسا بهش توضیح میدم که کجا بودیم این عکس مربوط به چه موقعی.محبتمحبت

این عکس تولد 19سالگی مامان پرهام اون موقع پرهام جون من تازه دو ماه بود با مامانت عقد کرده بودیم.

اینم کیک تولد مادرت تو سال اول ازدواج مونه.

اینم عکس گل و کادویی که من برای مامانت گرفتم .

اینم عکس خود من تو همون روزه.

اینم عکس من و مادر جونت تو همون روز.

خب اینم از مطالب امروز تا یه روز دیگه و مطالب جدید فعلا خدانگهدار.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

elnaz
14 خرداد 94 22:01
سلام پسر خیلی ماهی دارید خداوند نگه دارش باشد و همیشه سایه پدر و مادرش بالا سرش باشد